اصطلاحات عامیانه به زبان آلمانی - 30 اصطلاح مهم با ترجمه

اصطلاحات عامیانه به زبان آلمانی – 30 اصطلاح مهم با ترجمه

فهرست موضوعات

فهرست موضوعات

اصطلاحات عامیانه به زبان آلمانی – 30 اصطلاح مهم با ترجمه

اصطلاحات عامیانه به زبان آلمانی – 30 اصطلاح مهم با ترجمه

 

چرا اصطلاحات عامیانه جزء ضروری زبان آلمانی هستند؟

اصطلاحات عامیانه جزء ضروری زبان آلمانی به شمار می‌آیند زیرا آن‌ها بخش بزرگی از مکالمات روزمره را تشکیل می‌دهند. در واقع، بسیاری از گفتگوها در محیط‌های غیررسمی، دوستانه و خانوادگی به کمک این اصطلاحات انجام می‌شود. بدون آشنایی با اصطلاحات عامیانه، زبان‌آموزان ممکن است در مکالمات روزانه خود احساس بیگانگی کنند و نتوانند به راحتی با بومی‌زبان‌ها ارتباط برقرار کنند. این اصطلاحات باعث می‌شوند که صحبت‌ها طبیعی‌تر و روان‌تر به نظر برسند و این امر در اعتماد به نفس زبان‌آموزان تأثیر زیادی دارد.

چرا اصطلاحات عامیانه جزء ضروری زبان آلمانی هستند؟

علاوه بر این، آشنایی با اصطلاحات عامیانه به زبان‌آموزان این امکان را می‌دهد که درک بهتری از فرهنگ آلمان پیدا کنند. این اصطلاحات اغلب ریشه در تاریخ و زندگی اجتماعی آلمان دارند و به زبان‌آموزان کمک می‌کنند تا بهتر مفاهیم فرهنگی و اجتماعی را درک کنند. به‌طور مثال، بسیاری از اصطلاحات عامیانه در زبان آلمانی به نحوه تفکر، ویژگی‌های رفتاری و حتی احساسات مردم آلمان اشاره دارند و با یادگیری آن‌ها می‌توان به عمق فرهنگ این کشور دست یافت.

همچنین، آشنایی با این اصطلاحات به تسلط بیشتر بر زبان آلمانی کمک می‌کند. وقتی که شما توانایی استفاده از اصطلاحات عامیانه را داشته باشید، می‌توانید به راحتی با بومی‌زبان‌ها صحبت کنید و مکالمات را به شکلی خودمانی‌تر و طبیعی‌تر انجام دهید. در نتیجه، یادگیری این اصطلاحات نه تنها به بهبود مهارت‌های زبانی کمک می‌کند، بلکه به شما این امکان را می‌دهد که به‌طور مؤثری در جامعه آلمان ادغام شوید.

اصطلاحات عامیانه رایج در زبان آلمانی

  1. Da ist der Wurm drin.

    • ترجمه: در اینجا مشکلی وجود دارد.
    • معنی: وقتی چیزی درست پیش نمی‌رود یا یک مشکل حل نشده وجود دارد.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Warum funktioniert der Computer nicht?”
      • Person 2: “Ich weiß nicht, da ist der Wurm drin.”
  2. Ich verstehe nur Bahnhof.

    • ترجمه: من فقط ایستگاه را می‌فهمم.
    • معنی: وقتی شما چیزی را به طور کامل نمی‌فهمید.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Hast du das neue Software-Update verstanden?”
      • Person 2: “Ich verstehe nur Bahnhof, was bedeutet das?”
  3. Jemandem einen Bären aufbinden.

    • ترجمه: به کسی دروغ گفتن.
    • معنی: به کسی چیزی غیرواقعی یا اشتباه گفتن.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Er hat mir erzählt, er kann fliegen!”
      • Person 2: “Wahrscheinlich hat er dir einen Bären aufgebunden.”
  4. Alles in Butter.

    • ترجمه: همه چیز در بهترین حالت است.
    • معنی: همه چیز خوب است، هیچ مشکلی وجود ندارد.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Wie läuft es bei dir?”
      • Person 2: “Alles in Butter, danke!”
  5. Den Nagel auf den Kopf treffen.

    • ترجمه: دقیقاً به هدف زدن.
    • معنی: درست و دقیق کاری را انجام دادن یا چیزی را به درستی تشخیص دادن.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Was denkst du über seinen Vorschlag?”
      • Person 2: “Er hat den Nagel auf den Kopf getroffen.”

  1. Kopf in den Sand stecken.

    • ترجمه: سر در شن فرو بردن.
    • معنی: خود را از مشکلات و واقعیت‌ها دور نگه داشتن.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Er hat immer noch nicht auf das Problem reagiert.”
      • Person 2: “Ja, er steckt den Kopf in den Sand.”
  2. Tomaten auf den Augen haben.

    • ترجمه: در اطراف خود چیزی را ندیدن.
    • معنی: چیزی که آشکار است را نمی‌بینی یا توجه نمی‌کنی.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Kannst du bitte das Buch holen?”
      • Person 2: “Oh, du hast es vor dir, du hast Tomaten auf den Augen!”
  3. Mit jemandem ist nicht gut Kirschen essen.

    • ترجمه: با کسی خوشی نخواهید داشت.
    • معنی: کسی که رفتار خوبی ندارد یا مشکل‌ساز است.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Ich glaube, er ist wütend auf mich.”
      • Person 2: “Ja, mit ihm ist nicht gut Kirschen essen.”
  4. Das A und O.

    • ترجمه: اصل و اساس.
    • معنی: مهم‌ترین یا ضروری‌ترین چیز.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Was ist das Wichtigste in der Arbeit?”
      • Person 2: “Das A und O ist, pünktlich zu sein.”
  5. Aus der Reihe tanzen.

    • ترجمه: از جریان اصلی خارج شدن.
    • معنی: از قاعده یا روش معمول پیروی نکردن.
    • نحوه استفاده:
      • Person 1: “Warum verhält sich sie so seltsam?”
      • Person 2: “Sie tanzt immer aus der Reihe.”

 اصطلاحات عامیانه آلمانی

  1. Das Kind beim Schopf packen.
  • ترجمه: بچه را از گردن گرفتن.
  • معنی: فرصتی را غنیمت شمردن و از آن به بهترین نحو استفاده کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Jetzt haben wir die Chance, das Projekt zu starten.”
    • Person 2: “Ja, wir müssen das Kind beim Schopf packen.”
  1. In den sauren Apfel beißen.
  • ترجمه: دندان روی سیب ترش گذاشتن.
  • معنی: کاری ناخوشایند را انجام دادن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Ich muss jetzt die Arbeit für das Wochenende machen.”
    • Person 2: “Du musst in den sauren Apfel beißen, es bleibt keine andere Wahl.”
  1. Einen Frosch im Hals haben.
  • ترجمه: قورباغه‌ای در گلو داشتن.
  • معنی: دچار گرفتگی صدا یا خشونت در صدا شدن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Warum sprichst du so komisch?”
    • Person 2: “Ich habe einen Frosch im Hals.”
  1. Den Teufel an die Wand malen.
  • ترجمه: شیطان را به دیوار کشیدن.
  • معنی: ترسیدن از چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Was, wenn wir den Job verlieren?”
    • Person 2: “Du malst den Teufel an die Wand, es wird schon gut gehen.”
  1. Nicht alle Tassen im Schrank haben.
  • ترجمه: همه لیوان‌ها در قفسه نیستند.
  • معنی: کمی دیوانه یا غیرعادی بودن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat gesagt, er will die ganze Stadt kaufen!”
    • Person 2: “Na ja, er hat nicht alle Tassen im Schrank.”

  1. Jemandem die Daumen drücken.
  • ترجمه: برای کسی انگشت شست‌ها را بالا نگه داشتن.
  • معنی: برای کسی آرزوی موفقیت کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Ich habe morgen das Vorstellungsgespräch.”
    • Person 2: “Ich drücke dir die Daumen, viel Glück!”
  1. Etwas aus dem Ärmel schütteln.
  • ترجمه: چیزی را از آستین بیرون آوردن.
  • معنی: به راحتی و بدون زحمت کاری را انجام دادن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat das ganze Projekt in zwei Tagen fertiggestellt.”
    • Person 2: “Ja, er kann wirklich alles aus dem Ärmel schütteln.”
  1. Hinter dem Mond leben.
  • ترجمه: پشت ماه زندگی کردن.
  • معنی: از اخبار یا روندهای جدید عقب ماندن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er kennt die neuesten Trends nicht.”
    • Person 2: “Er lebt wirklich hinter dem Mond.”
  1. Den Ball flach halten.
  • ترجمه: توپ را صاف نگه داشتن.
  • معنی: از خود بزرگ‌نمایی یا صحبت‌های مبالغه‌آمیز پرهیز کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Ich glaube, ich habe die besten Ideen für das Projekt.”
    • Person 2: “Den Ball flach halten, lass uns erstmal sehen, was passiert.”
  1. Wie ein Ochse arbeiten.
  • ترجمه: مثل گاو کار کردن.
  • معنی: سخت و بی‌وقفه کار کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Ich habe heute den ganzen Tag gearbeitet.”
    • Person 2: “Du hast wie ein Ochse gearbeitet!”
  1. Ein Auge zudrücken.
  • ترجمه: یک چشم را بستن.
  • معنی: به چیزی که اشتباه است توجه نکردن یا گذشت کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat die Deadline verpasst.”
    • Person 2: “Ich werde ein Auge zudrücken, aber beim nächsten Mal nicht.”
  1. Klar wie Kloßbrühe.
  • ترجمه: مثل آب گوشت صاف و روشن.
  • معنی: خیلی واضح و روشن بودن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Weißt du, was er meint?”
    • Person 2: “Ja, das ist klar wie Kloßbrühe.”
  1. Mit den Wölfen heulen.
  • ترجمه: با گرگ‌ها عوعو کردن.
  • معنی: در جمع با دیگران هم‌نظر شدن یا به تبعیت از رفتار دیگران عمل کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Alle sprechen schlecht über den Chef.”
    • Person 2: “Es ist, als ob wir mit den Wölfen heulen.”
  1. Etwas auf die lange Bank schieben.
  • ترجمه: چیزی را به میز طولانی کشاندن.
  • معنی: کاری را به تعویق انداختن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Hast du die Aufgaben gemacht?”
    • Person 2: “Ich habe es auf die lange Bank geschoben.”
  1. Jemandem einen Bären aufbinden.
  • ترجمه: یک خرس به کسی بستن.
  • معنی: کسی را فریب دادن یا دروغ گفتن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat mir erzählt, dass er einen Ferrari fährt.”
    • Person 2: “Er hat dir einen Bären aufgebunden.”

  1. Aus allen Wolken fallen.
  • ترجمه: از همه ابرها افتادن.
  • معنی: غافلگیر شدن یا شگفت‌زده شدن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat das Angebot abgelehnt!”
    • Person 2: “Ich bin aus allen Wolken gefallen, als ich das hörte.”
  1. Die Katze im Sack kaufen.
  • ترجمه: گربه را در کیسه خریدن.
  • معنی: بدون دانستن کامل چیزی آن را خریدن یا قبول کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Hast du das Auto schon gekauft?”
    • Person 2: “Ja, aber ich habe die Katze im Sack gekauft.”
  1. Jemandem einen Korb geben.
  • ترجمه: به کسی سبد دادن.
  • معنی: کسی را رد کردن یا به او جواب منفی دادن، به ویژه در روابط عاطفی.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Er hat sie gefragt, ob sie mit ihm ausgeht.”
    • Person 2: “Und sie hat ihm einen Korb gegeben.”
  1. Alles in Butter.
  • ترجمه: همه چیز در کره است.
  • معنی: همه چیز خوب است یا همه چیز به خوبی پیش می‌رود.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Wie läuft es mit dem Projekt?”
    • Person 2: “Alles in Butter, keine Probleme.”
  1. Den Kopf in den Sand stecken.
  • ترجمه: سر را در شن دفن کردن.
  • معنی: از مشکلات یا مسائل اجتناب کردن یا از آن‌ها فرار کردن.
  • نحوه استفاده:
    • Person 1: “Warum redest du nicht über deine Sorgen?”
    • Person 2: “Ich will nicht den Kopf in den Sand stecken.”

نکات مهم در استفاده از اصطلاحات عامیانه آلمانی

استفاده از اصطلاحات عامیانه در زبان آلمانی می‌تواند به شما کمک کند تا ارتباطات طبیعی‌تر و دوستانه‌تری داشته باشید، اما برای استفاده درست از آن‌ها باید نکاتی را در نظر داشته باشید:

  1. مکالمات رسمی و غیررسمی:
    اصطلاحات عامیانه معمولاً در مکالمات غیررسمی و دوستانه استفاده می‌شوند و در موقعیت‌های رسمی و کاری کمتر به کار می‌روند. به همین دلیل، لازم است که از این اصطلاحات فقط در شرایط مناسب و با افرادی که با شما صمیمی هستند، استفاده کنید. در جلسات رسمی یا هنگام صحبت با افراد مسن‌تر یا مقام‌های بالاتر، بهتر است از زبان استاندارد و رسمی استفاده کنید.

  2. توجه به لحن و تن صدا:
    لحن و تن صدای شما در استفاده از اصطلاحات عامیانه مهم است. این اصطلاحات معمولاً نشان‌دهنده حالت‌های غیررسمی، شوخ‌طبعی و راحتی در مکالمه هستند. اگر در موقعیتی غیررسمی و دوستانه قرار دارید، می‌توانید از این اصطلاحات به همراه لحن دوستانه و صمیمی استفاده کنید. در صورتی که لحن شما جدی باشد، ممکن است اصطلاحات عامیانه تاثیر منفی یا سردی داشته باشند.

  3. شناخت مخاطب:
    شناخت مخاطب برای استفاده صحیح از اصطلاحات عامیانه ضروری است. بعضی از اصطلاحات ممکن است برای افراد خاصی که از نظر فرهنگی یا سنی تفاوت دارند، مناسب نباشند. قبل از استفاده از اصطلاحات عامیانه، مطمئن شوید که مخاطب شما با آن‌ها راحت است و آن‌ها را درک خواهد کرد.

  4. محدودیت‌های جغرافیایی:
    توجه داشته باشید که برخی از اصطلاحات عامیانه ممکن است مختص به مناطق خاصی از آلمان باشند. در نتیجه، ممکن است اصطلاحات در برخی مناطق قابل فهم و در دیگر مناطق کمتر شناخته شده باشند. بنابراین، آگاهی از تفاوت‌های منطقه‌ای در زبان آلمانی به شما کمک می‌کند تا اصطلاحات را به درستی انتخاب کنید.

استفاده صحیح از اصطلاحات عامیانه به شما کمک می‌کند تا نه تنها زبان آلمانی را بهتر یاد بگیرید بلکه به‌طور مؤثرتر با دیگران ارتباط برقرار کنید و فرهنگ آلمان را درک کنید.

نتیجه‌گیری: اهمیت تسلط بر اصطلاحات عامیانه در یادگیری زبان آلمانی

یادگیری و تسلط بر اصطلاحات عامیانه آلمانی بخش مهمی از فرآیند یادگیری زبان است که به شما کمک می‌کند تا در مکالمات روزمره و غیررسمی به‌طور طبیعی‌تر و روان‌تر صحبت کنید. این اصطلاحات نه تنها درک شما از زبان را بهبود می‌بخشند، بلکه شما را قادر می‌سازند تا با فرهنگ آلمان آشنا شوید و روابط اجتماعی بهتری برقرار کنید. برای زبان‌آموزان، پیشنهاد می‌شود که در کنار یادگیری قواعد گرامری و واژگان استاندارد، به مرور و تمرین اصطلاحات عامیانه نیز توجه ویژه داشته باشند. استفاده صحیح و به‌جا از این اصطلاحات می‌تواند به افزایش اعتماد به نفس در مکالمات کمک کرده و باعث شود که شما به عنوان یک زبان‌آموز آلمانی به طور کامل‌تر با جامعه زبانی آلمان ارتباط برقرار کنید.

 

دیدگاه‌ها
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها